کتابان: کتاب «برگهایی از خاطرات من» شرح احوال زندگی دکتر محمدعلی کاتوزیان است که در سال ۱۳۹۹ توسط نشر مرکز چاپ شده است. در این کتاب آنگونه که خود نویسنده توضیح میدهد، مجموعهای از رخدادهای گوناگون زندگی کاتوزیان که برخی از آنها پیشتر در مناسبتهای گوناگون در نشریات مختلف چاپ شدهاند و عموما متن پیادهشدهی سخنرانیهای خود مولف است را میخوانید.
کتاب سی سرفصل و قسمت مجزا دارد؛ از یادداشت تا شرححالها و در انتها نمایه. به بهانهی این کتاب میتوان یک دورهی تاریخ معاصر ایران را از منظر یک استاد اقتصاد سیاسی که به سایر حوزههای علوم انسانی نیز علاقهمند است، مطالعه کرد. شرح احوالنویسی چه توسط خود سوژه و چه توسط دیگرانی که به هر دلیلی خوانش زندگی وی را با اهمیت قلمداد کردهاند، سنت حسنهای است که بسیار بیش از آنچه نوباوگان مسیر علمورزی فکر کنند به کارشان میآید. پرهیز از جبر آزمون و خطای پیشینیان، توجه به نقاط قوت و ضعف آنان، مراقبت از حریم علم در برابر دستاندازیهای سیاسی و ایدئولوژیک و افقگذاری واقعبینانهترِ مسیر پیش رو با استفاده از تجارب اهل فن، از جمله مهمترین کارکردها و فواید سرگذشتخوانی است. فقدان گفتوگوی هدفمند با کنشگران فکری در حوزههای گوناگون یکی از معضلات غیر قابل کتمان فضای اندیشهورزی امروز ایران است. نوشتن، منتشر کردن، نقد کردن و در نهایت به بوتهی تحلیل نهادن زندگینامهها، یکی از اصلیترین دریچههای ورود به نظام معنایی و مختصات فکری هر فرد است که در صورت تداوم مستمر و مستند میتواند به برطرف شدن فقدان پیشگفته کمک شایانی کند. به همین بهانه و بهانهی این کتاب، به صورت مختصر سراغ سیر زندگی علمی کاتوزیان رفتهایم و با بیرون کشیدن گوشهای از خاطرات وی از لابهلای زندگی گفتهشده در «برگهایی از خاطرات من» چند کلامی نیز در اطراف فضای حاکم بر اندیشهورزی سیاسی ایران معاصر قلم زدهایم.
۱- بدون تردید یکی از اسامی پرطنین و پرتکرار عالم علوم انسانی ایرانی در دوران معاصر نام «محمدعلی همایون کاتوزیان» یا آنگونه که فرنگیان او را خطاب میکنند، «هما کاتوزیان» است. اقتصاددان و پژوهشگر شهیر حوزهی مطالعات ایران که به تلفیقی از اندیشه، جامعهشناسی و ادبیات در شرح احوال آنچه امروز به عنوان ایران از آن یاد میشود، دست یازیده و نظریهی «ایران؛ جامعهی کوتاهمدت» وی به عنوان یکی از نظریات قابل اعتنای حوزهی مطالعات ایران شناخته میشود. کاتوزیان که از همان ابتدای جوانی از ایران مهاجرت کرد و جز مقطعی کوتاه در دههی ۵۰ شمسی هیچگاه برای سکونت به وطن مادری بازنگشت، با تالیف بیش از ۴۰ عنوان کتاب و مقاله به هر دو زبان فارسی و انگلیسی به عنوان یکی از پژوهشکنندگان پرکار ایرانی ساکن در سرای غرب شناخته میشود. کاتوزیان هماکنون عضو هیات علمی گروه شرقشناسی دانشگاه آکسفورد است و برای سخنرانی و برگزاری سمینارهای علمی با محوریت ایران به نقاط مختلف دنیا سفر میکند.
۲- محمدعلی همایون کاتوزیان، فارغالتحصیل دبیرستان البرز با آن فضای سرشار از دیسیپلین و آن همه استاد تراز و باسواد که در آن روزگاه در آن مکان مشغول تدریس بودهاند، است. چنانکه خودش در کتاب خاطراتش مینویسد، فضای انس و الفت و علاقهی وی به تاریخ و ادبیات در همین دوران در وجودش نهادینه شد. کاتوزیان از سه عامل اساسی نظم و انضباط بهجامانده از بنیانگذاران کالج قدیمی آمریکایی که بعدها دبیرستان البرز نام گرفت، مدیریت منحصر به فرد دکتر مجتهدی در دورانی که رئیس مدرسه یا به سنت بریتانیایی آن Head master کار بود و در نهایت معلمان دلسوز و باسواد و دغدغهمند مدرسه، به عنوان عوامل موفقیت و بلندآوازه شدن مکتب البرز بین سایر جوامع آموزشی و تربیتی آن روز ایران نام میبرد. کاتوزیان دوران دبیرستان را در رشتهی علوم طبیعی به سر آورد و همیشه از مجتهدی این گلایه را به دل داشت که چرا به دلیل آنکه خودش به رشتهی ادبی (آن دوران علوم انسانی متاخر) دلبستگی ندارد اجازه نمیدهد که این رشته در البرز پایهگذاری شود. کاتوزیان در خاطراتش کوتاهمدت بودن جامعهی ایران را با مثالی از همین دبیرستان البرز تطبیق میدهد تا به مخاطب بفهماند که این نظریه چقدر عمق جان و لابهلای زندگی وی را درگیر و مشغول ساخته است؛ او میگوید: «دبیرستان البرز در فاصلهی قبل و بعد از دوران مدیریت مجتهدی تجلی عام همان جامعهی کوتاهمدت و الاکلنگی ایرانی است که به جای ثبات ساختاری و بلندمدت، منوط به افراد و ویژگیها و خصایص شخصیتی آنهاست.» کاتوزیان از دوران الفت با «زینالعابدین موتمن» ادیب سرشناس معاصر که در آن روزگار به عنوان دبیر ادبیات در دبیرستان البرز مشغول به تدریس بوده است، و رفت و آمد با وی به عنوان نقطهی عطف جوانی خویش، و تلنگر ماندگار انس با ادبیات و میراث کهن فرهنگ و ادب ایرانی یاد میکند، و این حسرت را در دل هر ایراندوستی میاندازد چرا قوارهی معلمی که روزگاری در این سرزمین آنگونه بلند بود، امروز اینگونه حضیص و قابل ترحم شده است.
۳- کاتوزیان پس از اتمام دوران دبیرستان به قصد تحصیل در رشتهی پزشکی در کنکور دانشگاه تهران با رتبهی بالا قبول شد، و همزمان با انتخابات دورهی نوزدهم مجلس شورای ملی تحصیلات خویش را در رشتهی پزشکی این دانشگاه آغاز کرد. دوران کوتاه تحصیل کاتوزیان در ایران همراه با ایام پرتلاطم پاییز و زمستان ۱۳۳۹ بود که جبهه ملی تازه توانسته بود پس از کودتای ۲۸ مرداد فصل جدید از مبارزه با سلطنت را آغاز کند. نخستین بست و تحصن تاریخ دانشگاهی ایران در همین بحبوحه و در بهمنماه ۳۹ با مشارکت چپهای باقیماندهی سوسیالیسمشده و ملیمذهبیها صورت پذیرفت، و هر چند به تلخی توسط سلطنت سرکوب شد اما رویهی جدیدی در اعتراضات سیاسی کشور بنا گذاشت. کاتوزیان در همین روزها بود که با یکی از تاثیرگذارترین اشخاص زندگی سیاسی خویش، خلیل ملکی آشنا شد و همراه با او در نیروی سوم و جامعهی سوسیالیستهای نهضت ملی به فعالیت تشکیلاتی سیاسی دست زد. کاتوزیان در همین روزگار شاهد رفت و آمد و مراودات ملکی و آلاحمد بود و همین مراودات سرآغاز آشنایی کاتوزیان با آلاحمد را رقم زد؛ به نحوی که بعدها آلاحمد رسالهی پرسر و صدای غربزدگی را در لندن به کاتوزیان داد و از او خواست که نظرش را راجع به آن با صراحت بگوید. پاسخ و نظر کاتوزیان اما چیزی نبود که آل احمد توقع داشت زیرا از منظر کاتوزیان غربزدگی هر چند در ایده بکر و به دردبخور اما در پردازش شعاری و مبهم، و سرشار از تناقضات بود. آلاحمد به قول کاتوزیان هر چند در ابتدای امر نسبت به این صراحت لهجهی منتقدانه وی از خود تحمل نشان داده بود اما بعدها در نوشتهای با عنوان «سرکه نقد یا حلوای تاریخ» از خجالت او درآمده بود. به قول کاتوزیان، عنوان مقاله از ضربالمثلی با همین عنوان گرفته شده است که از قاضی پرسیدند از حلوا شیرینتر چه خوردی و پاسخ داده بود سرکه مفت!
۴- تاثیرگذارترین مقطع زندگی کاتوزیان اما مهاجرت وی از دانشگاه علوم پزشکی تهران به کالج وستمینستر انگلستان بود تا در خلال آن از یکی از رشتههای علوم انسانی که خواستهی همیشگیاش بود، پذیرش بگیرد و به تحصیل در آن مشغول شود. همین شدت علاقه به علوم انسانی بود که کاتوزیان را در مقابل حیرت و مخالفت اطرافیان مقاوم کرد و به او برای جدیت در مسیر پیش رو قوت قلب بخشید. کاتوزیان در همین مقطع مطالعهی اقتصاد را به صورت تخصصی در لیدز، لندن و آکسفورد تا دکترا پی گرفت اما هیچگاه به عنوان یک متفکر اقتصادی صاحبسبک مطرح نشد، بلکه همواره در لبهی اندیشهی سیاسی، تاریخ و ادبیات حرکت کرد. نگاه مختصر به آثار مکتوب وی پیرامون سعدی، مصدق، هدایت، انقراض قاجار و استقرار پهلوی، و بررسی رابطهی دولت و جامعه در این دوران، از جمله مهمترین موید و شاهدان دلبستگی کاتوزیان به تحلیل و تعاریف، به جای آمار و عدد است اما مهمترین دلیل ماندگاری کاتوزیان در سپهر اندیشهی ایرانی رونمایی از نظریهی جامعهی ایرانی؛ جامعهی کوتاهمدت است. کاتوزیان در این نظریه با آوردن مابهازای تاریخی، ایران را همواره در گهوارهای مابین شورش و ثبات تعریف میکند که در دورانی فرد یا افرادی نخبه و شایسته با کمال توجه و اعتقاد به رفتارهای عقلانی پیوسته و ماندگار به رتق و فتق جامعه میپردازند اما با تضعیف این حلقه مجددا دور جدیدی از آشوب و ناامنی و به هم ریختگی ایران را فرا میگیرد.
۵- این دوگانه در عین صحت مصداقی برآمده از تمام دوآلیتیها و دوگانهسازیهایی است که از جانب مستشرقین به ادبیات، سیاست، اجتماع و فرهنگ ما وارد شده و بدون لحاظ مختصات خاص حاکم بر سنت و اقتضائات بومی ایرانی به سادهسازی روایتی از تاریخ ما میپردازد که هیچگاه نمیتواند هماندیشی و همدلی متفکرینی که برای سنت ایرانی شأن و جایگه قائلاند به همراه بیاورد یا جدیت و اهتمام به آن را برانگیزاند. این نوع سادهسازی البته تنها مختص به کاتوزیان نیست، تقریبا قریب به اتفاق نظریهپردازان ایران معاصر یا به گونهای از سنت بریده یا اینکه مقابل آن ایستادهاند که هیچ مجال و محاسنی برای سنت اندیشهورزی ایران قائل نیستند یا حداکثر آن را در حد یک زینت و ویرایش مختصر حال و ذوق درونی و فردی افراد یافتهاند، و به تقلیل آن از یک میراث گرانسنگ اجتماعی به یک اسطوره و شخصیت بیاختیار و نیمهجان تاریخی پرداختهاند. نقد سنت بهجاماندهی ایرانی نه تنها بد نیست، بلکه کاملا به حال ترسیم حال و وضع امروز ایرانیان مفید و ضروری است اما نقد با انکار، دو مقولهی جدا از هم و نقد با اغراض، دو مقولهی کاملا متناقض با یکدیگر هستند. شاید بتوان تفاوت بنیادین رضا داوری اردکانی و سید جواد طباطبایی با نظریهپردازانی همچون همایون کاتوزیان را در همین میزان اهتمام و اصالتی دانست که دو متفکر اول برای سنت تفکر ایرانی و عالم ایرانشهری قائلاند، و نظریهپرداز مورد بحث متاسفانه از آن غافل یا نسبت به آن در موضع تغافل است. انس با ادبیات کهن ایرانی با اعتقاد به سنت بهجامانده که ادبیات نیز قطعهی غیر قابل اغماض و کاملا بااهمیت آن است، دو مقولهی متفاوت، مجزا و متمایز از یکدیگر است. چه اینکه هم همایون کاتوزیان، هم عبدالکریم سروش و هم دیگرانی از نظریهپردازان و روشنفکران معاصر، با ادبیات کهن ایران و مشاهیر آن مانوس و در جلسات و محافل خویش و حین گعدهها و سخنرانیها به آن مفتخر و ناقل هستند اما در سنت اندیشهورزی وضع کنونی ایران تنها به همان دوگانهگردانی و ضدیتسازی تجویزی جامعهی آکادمیک و منابع ترجمهای میپردازند. تقلیل بدون تطبیق مفاهیم به لغات هنگام ترجمهی آن مفاهیم، معضل دیگری است که امثال کاتوزیان به آن مبتلا هستند. معادلسازیهای بیمبنا و بدون در نظر گرفتن مختصات و محکمات درونی جامعهی ایران کاتوزیان را با دو بنبست متقاطع در فهم فضای فکری و معرفتی حاکم بر ایران مواجه ساخته است: اولا همان عدم التفات به سنت و ظرفیتهای آن در خوانش مجدد وضع امروز ایران که گفته شد و ثانیا بازی با اصطلاحات و قرار گرفتن بدون مبنای آنها برای توصیف وضع امروز ایران. در مورد دوم شاهد نقد کاتوزیان توسط افرادی هستیم که سکونت در ایران آنها را از این نسخهسازیهای وارداتی کلافه و خسته کرده است؛ چنانچه صادق حقیقت در کتاب «روششناسی علوم سیاسی» در بخش بررسی فضای آشفته بر روش بررسی و تحلیل مسائل سیاسی ایران در همان فصل اول کتاب چنین مینویسد: موسی غنینژاد در نقد کاتوزیان معتقد است به راحتی نمیتوان اصطلاحاتی همچون «خلق»، «توده» و «مردم» را در مقابل nation گذاشت، چراکه اولا در خود اروپا هم این واژه ابهام دارد و ثانیا باید به تحول جوامع سنتی به جوامع مدرن و جدایی و تقابل بین قدرت سیاسی (دولت) و جامعهی مدنی (مردم) توجه کنیم. غنینژاد سپس به نقد واژگان ترکیبی همانند «دموکراسی ایرانی» و «سوسیالیسم ایرانی» میپردازد: کاتوزیان به وضوح ملی را معادل دموکرات قرار میدهد و به این نکتهی مهم توجه ندارد که واژهی دموکراسی به مفهوم غربی آن در فرهنگ ایرانی هیچگاه وجود نداشته است. یکی از ویژگیهای بیشتر روشنفکران سیاسی ایران عدم درک صحیح آنها از ماهیت جوامع جدید و چگونگی پیشرفت آنهاست. نکتهسنجیهای کاتوزیان در مورد مفهوم ملت نزد ایرانیان و نتیجهگیریهای خاصی که از آن به عمل میآورد همانند دموکراسی ایرانی و سوسیالیسم ایرانی کمکی به روشن شدن مباحث سیاسی در کشورمان نمیکند، بلکه شاید بتوان گفت آب را بیشتر گلآلود میکند.
۶- غرض از نقد کاتوزیان و توجه دادن مخاطب امروز اندیشههای سیاسی در ایران دو نکته بود که یک، دوگانهسازیهای معهود و بعضا حتی مطرود حاکم بر فضای اندیشهورزی غربی نسخهی تضمینی شرح و بسط شرایط حاکم بر ایران امروز نیستند. معلوم نیست که چندان بتوان با تکیه و اعتماد بر آنان چارچوب مفهومی گذشته و جاری بر جان و زندگی مخاطب ایرانی را شرح و بسط داد، و این دوگانهسازیهایی که در مرز بین دوآلیتی و دیالکتیک معلق میماند، هرگز مخاطب ایرانی را که نه از سنت رسته و نه حتی از آن به فهم مکفی دست پیدا کرده، و نه به تجدد رسیده یا نسبت به آن تجربه کسب کرده، به ساحل آرامش نمیرساند. دوم سادهسازی و تطبیق سهل و ساختگی واژگان حوزهی اندیشهی سیاسی غرب با مفاهیمی است که هرچند ریشه در جان تاریخی ایرانیان دارد اما تقریبا هیچ مفاهمه و ملازمهی ساختاری با آن ندارد. شاید اگر بخواهیم منصفانه راجع به سیر زندگی فکری کاتوزیان قضاوت کنیم، باید بپذیریم که وی در عرصهی سلبی و با به میان کشیدن نظریهی جامعهی کوتاهمدتِ گرفتار در الاکلنگ شورش و استبداد، و تطبیق آن به تاریخ معاصر ایران قدمی هرچند لرزان اما متفاوت برداشته است، ولی در وهلهی ایجابی و با آن دو نقدی که گذشت، دردی را از این آشفتهبازار فکری مطالعات ایران دوا نکرده است و باری جدید نیز بر بارهای قبلی افزوده است. شاید بیربط و بیلطف نباشد اگر این نوشته را با نقدی که خود کاتوزیان در کتاب «خلیل ملکی، سیمای انسانی سوسیالیسم ایرانی» به مراد دوران جوانی خویش وارد ساخته، به پایان برسانیم که در انتهای کتاب و هنگام جمعبندی توفیقات و شکستهای خلیل ملکی به این نقطه میرسد که ملکی زبان عامه را نمیفهمید و اشتیاقی برای ارتباط با آنها نداشت. همچنین این نکته را متذکر میشود که نخبگان اطراف وی نیز توقع او را در برقراری زبان واسط و نطق منفصل ارتباطگیر با عامه برقرار نمیکردند و این درد عدم مفاهمهی نظریهپردازی با مخاطب عام، ظاهرا دردی مسری و متسلسل است در ایران معاصر.
دیدگاه شما