کتابان: یکی از پرسشهای مهم درباره تاریخ حوزهی علمیه ایران این است که در زمان زعامت آیتالله بروجردی، امام خمینی چه میکردند؟ نیک میدانیم که عمده فعالیتهای سیاسی و اجتماعی ایشان پس از رحلت آیتالله بروجردی شکل گرفت، اما تا پیش از آن چه؟ این پرسش را آیتالله سید محمد خامنهای، برادر بزرگتر رهبری و رئیس بنیاد ایرانشناسی و بنیاد حکمت اسلامی صدرا، در جلد نخست کتاب خاطرات خود اینطور توضیح داده است:
در دوران زعامت آیتالله بروجردی، امام خمینی در منزل نشسته بود و حالت قهرگونهای با زمانه و اطرافیان داشت. البته به حسب ظاهر حوزه درسی داشت، در مسجد سلماسی نزدیک منزلشان درس میداد و جمعیت زیادی هم به جلسهی درس ایشان میآمد.
ایشان به هنگام تدریس روی منبر هم نمیرفت و روی زمین مینشست. قیافهای جدی داشت؛ نه خنده میکرد، نه در راه با کسی حرف میزد و نه اجازه میداد کسی همراهش بیاید. اگر یکی دو نفر از شاگردان میخواستند همراه ایشان حرکت کنند با اخم به آنها اشاره میکرد که برگردند. اگر میگفتند برای پرسیدن سوال آمدهایم میفرمود سرِ جلسه میپرسیدید. امام به طور منظم هر روز به حرم مشرف میشد. صاف میرفت و صاف برمیگشت. با آنکه فیلسوف بود، اما در درس فقه به فلسفه اشاره نمیکرد.
پس از فوت آیتالله بروجردی یکی از تحولاتی که ایجاد شد این بود که امام با دعوت آقا سید محمدحسن (فرزند آقای بروجردی) به مسجد اعظم آمد و در آنجا به تدریس پرداخت. از ایشان خواهش کردند روی منبر برود که رفت. اینگونه بود که امام آرامآرام به عرصهی اجتماع و سیاست وارد شد.
البته باید اذعان کرد فضای دوران آقای بروجردی ایجاب میکرد که امام وارد عرصه نشود. اوضاع مساعد و مناسبی نبود و پیش از این هم تعریف کردم وضعیت به گونهای بود که در جریان اندیشهی تاسیس تعاونی و مشورت با آقای آسید حسین قاضی از ایشان شنیدم که گفت «در این دوره و زمانه به این کارها نگاه دیگری دارند و فکر میکنند تو میخواهی حوزه را به هم بریزی و مجبور میشوی از این شهر بیرون بروی. آن وقت هیچ جای دیگر راهت نمیدهند چون میگویند تو را آقای بروجردی بیرون کرده و بدین ترتیب شرایط ناگواری پیدا میکنی.» غرض اینکه وضعیت حوزه در آن زمان بدین شکل بود و فعالیتها همه مخفیانه بود.
امام شاید به دنبال فرصت مناسبی برای ورود به عرصه میگشتند. ایشان از همه بیشتر استعداد ورود به عرصه را داشتند. پس از فوت آیتالله بروجردی اطرافیان آن مرحوم، به ویژه کسانی که شرور بودند و سوابق بدی داشتند ساکت شدند و وضعیت حوزه به کلی متفاوت شد. شرایط خاصی بر حوزه حاکم شده بود. به علاوه آن نظم و انضباط حاکم بر حوزهی دوران حیات آیتالله بروجردی از بین رفته بود و بیم آن میرفت که دولت حوزه را تعطیل نماید و طلاب را اخراج کند.
از سوی دیگر هم، بیم آن میرفت که جمع طلبهها از هم بپاشد، چون به لحاظ مالی طلاب علم که فقر و فاقه از ذاتیات آنهاست، در حد بسیاری به شهریهی دریافتی از مراجع وابسته بودند و مشکل این بود که مراجع جدید و علمای حوزه آنقدر پول نداشتند که شهریهی طلاب را بدهند. امام خمینی در آن ایام هنوز مرجع نشده بود و به ایشان وجوهات نمیدادند. مراجع دیگری از جمله آقای شریعتمداری و آقای گلپایگانی هم به حد کافی پول نداشتند که شهریه را مرتب پرداخت کنند، لذا گاهی شهریه میدادند، گاهی نه. برخی اوقات هم به صورت شراکتی پرداخت میکردند که آن هم در اثر کمک مراجع نجف صورت میگرفت.
از طرف دیگر دولت هم در تلاش بود مرجعیت شیعه را به سمت نجف ببرد، چون آن زمان در نجف مراجعی چون حاج سید عبدالهادی شیرازی و آقای حکیم و آقای شاهرودی حضور داشتند. اینها مراجع مشهوری بودند که اعتبار بینالمللی داشتند. علاوه بر آن مقلدان زیادی در ایران از آنها پیروی میکردند و میتوانستند نظر عامه را جلب کنند.
در صورت نقل مرجعیت به نجف، طلبههای درسخوان برای ادامهی تحصیل به درس آنان به نجف میرفتند و طلبههای دیگر هم که احتیاج مادی نیز داشتند به شهرستانها رو میآوردند و پیشنماز یا منبری واعظ میشدند و در چنین شرایطی حوزه خالی میشد و این خطر بزرگی برای حوزه و طلاب به شمار میرفت. با این تفاصیل میتوان گفت فقدان آیتالله بروجردی خلأ بزرگی در حوزه ایجاد کرده بود و امکان داشت پیامدهایی به بار آورد که یکی از آنها نگرانی از تعطیلی حوزهی علمیه بود. (صص ۱۵۶-۱۶۰)
شناسنامه: جواد کامور بخشایش و جواد عربانی، خاطرات آیتالله سید محمد خامنهای، جلد نخست، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ نخست، بهار ۱۳۹۲.
دیدگاه شما