به گزارش کتابان، «پشت پرده کودتای ۱۳۳۲ در ایران» به قلم علی رهنما و با ترجمه فریدون رشیدیان توسط نشر نی منتشر شد. علی رهنما که خود یک سال پیش از کودتا متولد شده و اکنون استاد اقتصاد و مدیر دوره کارشناسی ارشد مطالعات اسلام و خاورمیانه در دانشگاه آمریکایی پاریس است، در این کتاب میکوشد خردهتاریخ مفصلِ آن دست از وقایعی را ارائه دهد که در ۲۸ مرداد به اوج خود رسیدند.
کتاب او نه درباره مصدق، و نه فهرستی است از هدفهای دولتِ او و دستاوردها یا شکستهایش، بلکه بیشتر پژوهشی است در باب سرنگونی مصدق و نیز شرایط تحقق این سرنگونی. به عقیده رهنما هم مصدق و هم متحدان و مخالفانش این وقایع را راه انداختند، به آنها واکنش نشان دادند، و با آنها تعامل برقرار کردند. از این رو هر مطالعهای درباره سرنگونی باید هم به مصدق و طرفدارانش و هم به کسانی که او را سرنگون کردند بپردازد و موقعیتها و اعمال هر دو طرف را تجزیه و تحلیل، ارزیابی و گزارش کند.
کتاب حاضر با تکیه بر شواهد و مدارکِ به کاربسته، نهایتا قصد دارد به این پرسش پاسخ دهد که «آیا برکناری مصدق از قدرت، به دست خارجیها طرح و اجرا شد، یا اینکه این واقعه یک کودتا، یک انقلاب، یک قیام خودجوشِ ملی و یا چیز دیگری بود؟»
کتاب بعد از پیشگفتار با یک روزشمار مختصر و مفید از شروع نهضت ملی یعنی ششم اردیبهشت ۱۳۳۰ روزی که دکتر مصدق از مجلس رای اعتماد گرفت و نخستوزیر شد آغاز میشود و تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ روز سقوط دولت ملی دکتر مصدق ادامه دارد.
سرنگونکنندههای مصدق مردم نبودند
از مباحث جالبی که رهنما کوشیده در این کتاب به آن دست یابد، ماهیت افرادی است که در روز کودتا به خیابانهای پایتخت ریختند و فریاد «مرگ بر مصدق» سر دادند. او بر اساس ریشهیابی جریانهای موجود و نیز دادههای تاریخی از جمله گزارشهای دیپلماتهای انگلیسی و آمریکایی وقت و کارآگاهان دولتی که شاهد عینی ماجرای آن روز بودند، در نهایت به این نتیجه میرسد که آنهایی که در آن روز تلخ و تاریک به خیابانهای پایتخت آمدند و فریاد «زنده باد شاه» و «مرگ بر مصدق» سر دادند مردم عادی نبودند. یکی از دادههایی که او استدلال خود را بر آن استوار میکند؛ گزارش یک منبع دیپلماتیک انگلیسی در تهران به آنتونی ایدن، وزیر امور خارجه انگلیس، است، آن هم چهار ماه پس از کودتا:
چهار ماه پس از سرنگونی مصدق، یک منبع دیپلماتیک انگلیسی در تهران به آنتونی ایدن، وزیر امور خارجه انگلیس، گزارش میدهد: «بخش قابل ملاحظهای از افکار عمومی بر این عقیده است که دکتر مصدق و ملیگرایان افراطیِ دیگر هنوز از محبوبیت بیشتری نسبت به رژیم فعلی برخوردارند» (۴۳-۴۴)
او ادامه میدهد که حتی شش ماه پس از سرنگونی مصدق نظر منابع انگلیسی در ایران نسبت به محبوبیت مردمی مصدق تغییری نکرده بود:
ایدن دوباره مطلع شد که «بدون کوچکترین شکی پشتیبانی نهفته فراوان از مصدق» در سراسر کشور ادامه دارد؛ «اکثریت مردم همچنان طرفدار دکتر مصدق هستند» و دولت زاهدی «فاقد هرگونه پشتیبانی مردمی» است. با این همه به ایدن یادآوری شد که «منافع ما، و نیز منافع پرشیا، ایجاب میکند رژیم فعلی به کارش ادامه دهد.» (۴۳ و ۴۴)
و در آخر چنین نتیجه میگیرد که: «اگر به تشخیص مخالفان اصلی مصدق حدود شش ماه بعد از سرنگونی او، این نخستوزیر به اصطلاح «یاغی و خودرای» هنوز محبوبیتش در میان مردم بیشتر از دولتی است که به جای او بر سر کار آمده است، بنابراین سخت بتوان گفت نیروهایی که باعث سرنگونیاش شدند اکثریت مردم را تشکیل میدادهاند.» (صص ۴۳ و ۴۴).
جبهه مشارکت کاشانیچیها و بقاییچیها
نکته دیگر که رهنما در کتاب خود آن را ریشهیابی کرده است، وجود نیروهای سیاسیای است که توسط دو چهره مذهبی و سیاسی مشهور مخالف مصدق یعنی آیتالله کاشانی و مظفر بقایی سازماندهی میشدند: «مجمع مسلمانان مجاهد» و «حزب زحمتکشان ملت ایران» که از شهریور ۱۳۲۸ یک نوع همافزایی نیرو و همکاری بینشان پیش آمده بود. رهنما در این باره مینویسد:
در ۱۴ بهمن ۱۳۲۷ شمس قناتآبادی با همکاری دکتر محمود شروین رسما «مجمع مسلمانان مجاهد» را به دستور آیتالله کاشانی افتتاح کرد. این سازمان چندمنظوره هم به بازوی اجراییِ مذهبی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کاشانی تبدیل شد و هم به بلندگوی او، آن هم زمانی که آیتالله به این نتیجه رسید که فداییان اسلامِ نواب صفوی که در ابتدا از طرفداران فعال، گروه ضربت و حلال مشکلات او بودند، بیش از حد یکبعدی، انعطافناپذیر و بیثباتاند و نمیتوان از نظر سیاسی بر آنها تکیه کرد و از آنها سود جست. از سال ۱۳۲۶ «مجمع مسلمانان مجاهد» در به راه انداختن تظاهرات به نفع کاشانی و دفاع از اهداف او در مقابل مخالفان سیاسیاش فعال بود. این سازمان مهارت زیادی در بسیج تودهها، کنترل خیابانها، استخدام گردنکلفتها، درگیری در زد و خوردهای بین گروهها و ترساندن و تهدید دشمنان سیاسی و محافظت از متحدان سیاسی داشت. ستاد فرماندهی این سازمان در سرچشمه، در قلب محلههای پرجمعیت تهران و نزدیک به منزل آیتالله کاشانی واقع شده بود. این سازمان در ابتدای شکلگیریاش به داشتن دو هزار عضو مباهات میکرد. لیکن طبق تخمین پلیس، اعضای آن بین ۵۰ تا ۲۰۰ نفر بودند. با این همه صرف نظر از تعداد رسمی اعضا، شبکه سیاسی کاشانی – قناتآبادی بسیار وسیع بود و همکاری و ارتباط آنها با افراد گوناگونی همچون تیمسار زاهدی و سید ضیاءالدین طباطبایی، آنها را قادر میساخت تا برای تظاهرات سیاسی جمعیت انبوهی را بسیج کنند. در ضدیت بیوقفه کاشانی با هژیر، رزمآرا، قوامالسلطنه و بالاخره مصدق، فعالان این سازمان به شکل جنگجویانی خستگیناپذیر عمل کردند.
سازمان سیاسی مظفر بقایی با نام «حزب زحمتکشان ملت ایران» در ۲۵ اردیبهشت ۱۳۳۰ تشکیل شد. شایع بود که حزب بقایی به دستور یک فعال سیاسی حزب کارگر انگلیس به نام آقای توماس تشکیل شده است، کسی که به ایران سفر کرده، در هتل لوکس دربند اقامت گزیده، و با بقایی ملاقات کرده بود. روزنامه بقایی با عنوان «شاهد» که بعدها به صورت ارگان رسمی حزب زحمتکشان درآمد، پیش از تشکیل حزب به روزنامهای دموکرات و شدیدا ضد دیکتاتوری شهره بود. در ابتدای امر حزب زحمتکشان در جلب جوانان تحصیلکرده بسیار موفق عمل کرد. اما این حزب در عین حال شامل هستهای متشکل از چاقوکشان گروه ضربت، از جمله امیر زرینکیا معروف به امیر موبور، حسن عرب و احمد عشقی هم میشد که از قبل با بقایی روابط دوستانه داشتند. از شهریور ۱۳۲۸ که دکتر شروین، دستیار نزدیک و قابل اعتماد کاشانی، همکاری نزدیکش با روزنامه شاهد را آغاز کرد، تمایز گذاشتن میان نیروهای بقایی و نیروهای متعلق به «مجمع مسلمانان مجاهد» مشکل شد. حملات منظم روزنامه شاهد به رزمآرا، نخستوزیر وقت، و متهم کردن او به نوکریِ خارجیها و استقرار دیکتاتوری با سرنیزه، سبب شد رزمآرا به بستن روزنامه مبادرت کند. در مقابلِ تهدیدِ بسته شدن روزنامه، بقایی از کاشانی درخواست کرد تا قلدرهایش را برای حفاظت از روزنامه بفرستند و آیتالله نیز مجبور شد تا با اجابت این خواسته بر یک اتحاد درازمدت میان آنها صحه بگذارد. از این زمان تا ۲۸ مرداد «مجمع مسلمانان مجاهد» کاشانی و حزب زحمتکشان بقایی یک جبهه مشترک را تشکیل دادند و در ذیل آن امکاناتشان را ادغام کردند و فعالیتهایشان را با یکدیگر هماهنگ ساختند. طرفداران بقایی به تنفرشان از حزب کمونیستِ توده شهره بودند و هر زمان که میتوانستند یا هر جایی که ممکن بود به شرکتکنندگان در تظاهرات و روزنامهفروشهای این حزب حمله میکردند و به آنها صدمه میزدند. در این کمونیسمستیزیِ ثابت و پایدارِ حزب زحمتکشان، احزاب سومکا و آریا نیز شریک بودند.
طبق گفته میدلتون، کاردار سفارت انگلیس در تهران، حزب بقایی و روزنامهاش در مهر ۱۳۳۱ (اکتبر ۱۹۵۲) از پشتیبانی بیدریغ دولت، آمریکاییها و دربار برخوردار بودند. بنابراین در دیماه ۱۳۳۱ (ژانویه ۱۹۵۳)، زمانی که بقایی و کاشانی آشکارا بر سر «اختیارات قانونی استثنائی» با مصدق به مقابله پرداختند، کمکهای دولتی به حزب و روزنامه بقایی قاعدتا پایان گرفت و از این تاریخ به بعد حامیان مالی بقایی فقط دربار و آمریکاییها بودند. (صص ۱۳۳-۱۳۵)
ریختشناسی تظاهرکنندگان
اما کار جالب دیگری که رهنما در این کتاب انجام داده، ریختشناسی تظاهرکنندگان ۲۸ مرداد بر اساس گزارشهای میدانی است که در همان روز یا چند وقت بعد از آن منتشر شده است:
بنا به یک روایت انگلیسی از «تظاهرات عظیم» با نام «بررسی سیاسی حوادث اخیر»، که کمتر از دو هفته بعد از ۲۸ مرداد نوشته شده است، در حدود ساعت ۸ صبح «جمعیتی بالغ بر ۳ هزار فردِ مسلح به چوب و چماق در جنوب شهر شروع به تظاهراتی علیه مصدق و به نفع شاه کردند». جمعیتِ به راه افتاده در شهر، متشکل از تعداد زیادی افراد بیکار و لات و لوتهای شناختهشده، شعار «زنده باد شاه» و «مرگ بر مصدق خائن» را سر داده بودند. طبق این سند هرچند ممکن است تظاهرکنندگان تحت تاثیر احساسات سلطنتطلبانه بوده باشند، اما روشن است که آنها را برای این منظور استخدمان کرده بودند. طبق این روایت، با زیادتر شدن جمعیت، «تعداد زیادی از مردم ثروتمند» هم به تظاهرکنندگان پیوستند.
گفتههای آمریکاییها در مورد تظاهرکنندگان تقریبا با این روایت متناقض است. ویلبر میگوید در ساعت ۹ و نیم صبح «گروههایی از افراد مسلح به چوب و سنگ از جنوب تهران سر رسیدند و در میدان سپه به یکدیگر پیوستند.» با این همه، بنا به ادعای او جمعیت حاضر تنها از اوباش تشکیل نشده بود، بلکه شامل افرادی از تمام طبقات میشد، به طوری که حتی بسیاری از آنها لباسهای مناسبی هم به تن داشتند.
هندرسن در گزارش محرمانهاش در ۲۹ مرداد جمعیت تظاهرکننده را توصیف و ادعا میکند که شرکتکنندگان در تظاهرات صرفا از نوع اوباش نبودند، بلکه افرادی از طبقات کارگران، کارمندان، مغازهداران، دانشجویان و غیره هم در تظاهرات شرکت کرده بودند. طبق گفته سفیر مخلوط عجیبی از عزم و شادی در جمعیت موج میزد. او چنین نتیجه میگیرد که پیروزی سریع و آسان تظاهرات عظیممِ ضدمصدقی به دلیل خودجوش بودنِ بسیار زیادِ آن حاصل شد.
هندرسن گزارش خود در مورد ترکیب جمعیت را بر مشاهدات اعضای سفارت آمریکا بنا کرده و ادعا میکند آنها در موقعیتی بودند که میتوانستند به دقت شخصیت افراد حاضر در جمعیت را موشکافی کنند. سفارت آمریکا در تقاطع خیابان تخت جمشید و روزولت و در فاصله زیادی از محل وقوع حوادث اصلی روز ۲۸ مرداد قرار داشت. فاصله سفارت تا شمال میدان سپه حدود سه کیلومتر بود؛ از سوی دیگر سفارت در سه کیلومتری شمال غربی بهارستان قرار داشت. فاصله این محل از خیابان مولوی، یعنی جایی که اوباش حرکت خود را شروع کردند، بیش از هفت کیلومتر بود. با توجه به این مسافتها، احتمال آنکه اعضای سفارت بتوانند از محل کارشان تظاهرکنندگان را ببینند و از روی لباسشان طبقه اجتماعی و شغل آنها را حدس بزنند، کم است. اما ممکن است برخی از اعضای سفارت آمریکا در روز ۲۸ مرداد در این نقاط حساس حضور داشتهاند. با این همه این نتیجه هندرسن که تظاهرات تا حد زیادی خودجوش بوده (و بعدها نیز به صورت موضع رسمی کسانی درآمد که کودتا را «یک قیام ملی خودجوش» معرفی میکردند) به هیچ وجه قابل اثبات نبود، مگر آنکه فرض شود هندرسن از قبل درباه تظاهرات اطلاعاتی داشته و پیشاپیش میتوانسته درباره درجه خودجوش بودن آن قضاوت کند.
وودهاوس، که تا ابتدای آبان ۱۳۳۱ (آخر اکتبر ۱۹۵۲) مسئول ام آی سیکس در تهران بود، تاکید میکند که کیم روزولت و انگلیسیها از «جفت برادرانِ» [برادران بوسکوئی و برادران رشیدیان] متعلق به هر کدامشان برای بسیج نیروهای حامیِ شاه استفاده کردند و در این میان بر «نیروهای مسلح و اوباشِ همیشه حاضر در خیابانها» تکیه زدند. او برای توصیف تظاهرکنندگان از آنچه دو خبرنگار آمریکایی یعنی ریچارد و گلادیس هارکنس به چشم خود دیده بودند، استفاده میکند. گفته میشود که اطلاعات درجشده در مقاله آنها با عنوان «اقدامات مرموز سیا» - که در «ساتردی ایوینینگ پست» چاپ شد – در سال ۱۳۳۳ (۱۹۵۴) به طور محرمانه از سوی سیا به آنها داده شده بود. با این حال، وودهاوس ادعا میکند توصیف او از افراد شرکتکننده در تظاهرات با اتکا بر اظهارات یک شاهد عینی بوده است، ادعایی که از سوی نویسندگان مقاله مذکور مطرح نمیشود. وودهاس مینویسد: «با وجود ارتشِ آمادهباش در اطراف پایتختِ ناآرام، یک دسته عجیب و غریب و نابهنجار به سمت مرکز تهران به راه افتاد. در بین آنها معرکهگیرانی بودند که معلق میزدند، وزنهبردارانی که میلههای آهنی را میچرخاندند و کشتیگیرانی که عضلات بازوی خود را به حرکت درمیآوردند. وقتی تعداد تماشاگران زیاد شد، این اجراکنندگان عجیب و غریب با هم شروع کردند به سر دادن شعارهایی به نفع شاه. جمعیت مذکور شهر را به دست گرفت و از آنجا بود که بعد از مدتزمانی نامشخص توازن روانی مردم به سمت ضدیت با مصدق چرخید». وودهاس با رد نظریه مندرآوردیِ وزارت امور خارجه آمریکا مبنی بر خودجوش بودن حوادث ۲۸ مرداد میافزاید: «در حقیقت شاید برای اولین بار شیوه تظاهرات خودجوش کمونیستها به شکل موفقیتآمیزی علیه خودشان عمل کرد.» وودهاس با اظهار رضایت کامل از نتیجه تظاهرات عظیم، نتیجه میگیرد که «حاصل امر نشان داد که سازمانهای ما کارشان را خوب انجام داده بودند.»
در حالی که توصیفهای دستدوم هندرسن، ویلبر، و وودهاس از جمعیت شرکتکننده در تظاهرات، از جهات بسیاری اغراقآمیز به نظر میرسند، عمیقترین و دقیقترین روایتها در خصوص تظاهرکنندگان توسط شاهدان عینیِ ایرانی نقل شده است. یکی از این شاهدان عینی، در توافق با سایر روایتهای ایرانیان چنین مینویسد: «آدمهای سوار کامیونها قیافههای ناآشنایی داشتند. عدهای لباس درجهداری ارتش به تن داشتند، عدهای هم با پیراهن و شلوار شبیه به گردنکلفتها و کشتیگیران بودند. این افراد پرچم ایران، عکسهای شاه و چوبدستیهایی را در دست داشتند و آنها را با حالتی تهدیدکننده در هوا تکان میدادند و در همان حین فریاد میزدند: زنده باد شاه، مرگ بر تودهای وطنفروش، مرگ بر مصدق خائن... کسانی که به طور پراکنده از آن ناحیه میگذشتند با تعجب و حیرت ایستاده بودند و بدون کوچکترین واکنشی این افراد را تماشا میکردند.» (کیمرام، ص ۲۸۰.)
اندکی بعد از ساعت ۱۰ صبح روز ۲۸ مرداد کارآگاهان ایرانیِ اداره کارآگاهی که حدود ساعت ۹ صبح به نواحی مختلف شهر فرستاده شده بودند، توصیفهای متفاوتی از جمعیت اولیهای که در میدان سپه جمع شده بودند، ارائه کردند. بیشتر این کارآگاهان شرکتکنندگان در تظاهرات را «عملههای روزمزد (فعله) و عناصر مشکوک» دانسته بودند. یکی از کارآگاهان آنها را چنین توصیف میکند: «بیکارانی که یا پولی دریافت کرده بودند و یا فقط برای اینکه درگیر چیزی باشند در آنجا حضور داشتند.»
کارآگاه دیگری که کمی دیرتر به محل رسیده بود در گزارش خود مینویسد: «داشها و لوتیها نوچههای خود را برای پشتیبانی از اعلیحضرت به مرکز شهر میآوردند.» پس از مدتی خبرهای بیشتری درز کرد و همگی موید آن که «لوتیهای میدان میوه و ترهبار برای حمایت از شاه با آدمهای خود به مرکز شهر رسیدهاند». زمانی که کارآگاهان به مراکز فرماندهی خود بازگشتند تا روسای خود را در جریان ماوقع بگذارند، خبرهای آنها حاکی از آن بود که به هریک از بیکاران و کارگران روزمزد پیش از اعزامشان به میدان سپه عکسی از شاه و ۱۰ تومان پول داده شده است. یکی از کارآگاهانی که برای سرکشی به شهرنو، محل فواحش تهران، رفته بود گزارش داد که فاحشهها در حالی که عکسهایی از شاه را در دست داشتند و توسط چاقوکشان و چماقبهدستها همراهی میشدند و شعار «جاوید شاه» میدادند، به جمعیت پیوستند. (۳۲۵-۳۲۹)
شناسنامه کتاب: علی رهنما، پشت پرده کودتای ۱۳۳۲ در ایران، ترجمه: فریدون رشیدیان، تهران: نی، چاپ اول، ۱۳۹۹، بها: ۸۰ هزار تومان.
دیدگاه شما